رمان روزهای به رنگ خاکستری
دانلود رمان روزهای به رنگ خاکستری صحرا گذشته ای دردناک وعجیبی داره. اون ناگفته های زیادی تو گذشتش داره، امابدون توجه به ناگفته ها ی زندگ یش، به فکر انتقام. صحرا، بخاطر انتقام دست به قتل میزنه . تمام ادامه مطلب
دانلود رمان روزهای به رنگ خاکستری صحرا گذشته ای دردناک وعجیبی داره. اون ناگفته های زیادی تو گذشتش داره، امابدون توجه به ناگفته ها ی زندگ یش، به فکر انتقام. صحرا، بخاطر انتقام دست به قتل میزنه . تمام ادامه مطلب
دانلود رمان من عشق را سروده ام من چقدر خوشبختم که در طالعم چنین عشق زیبایی مقدر شده است …….. دوستت دارم عشق جانم ……. نام رمان : رمان من عشق را سروده ام نویسنده : الهام صفری ادامه مطلب
دانلود رمان نجات از منجلاب همیشه در اعماق تاریکیها نوری سراسر تاروپود غم آلود بدن ما را روشن می کند آن نور خداییست . او کسی است که در تنگناها رهایت نمی کند ….. نام رمان : رمان ادامه مطلب
دانلود رمان تهران بی تو یکی به این مرد بفهماند که این دختر زجر می کشد ! ولی گوش او بدهکار نیست بی توجه به صدای دختر ، بی توجه به اشکهایش ، بی توجه به وجدان خودش …. ادامه مطلب
دانلود رمان ابریشم زندگی من آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون ….. بلکه همتی از درون لازم است حالا اما نمی خواهم برخیزم در سیاهی این شب بی ماه …. نام رمان ادامه مطلب
دانلود رمان انتقام به ارزش خون چشمانش را به آرامی و البته به سختی باز کرد ،کمی که گذشت همه چیز در ذهنش نقش بست ….آن شش نفر ، درگیری بین آنها ،خوردن خون دختری به اسم هلیا ، ادامه مطلب
دانلود رمان آوای نگاهت چشمهایم را باز کردم..مثل هر روز و هر ماه و هرسال..تاریکی مطلق به روی چشمهایم………… نام رمان : رمان آوای نگاهت نویسنده : زهرا علیپور (گیسوی بهار) طراحی و صفحه آرایی : سایت رمانکده ادامه مطلب
دانلود رمان اشک نقره ای عاشقانه قدم میزنم و برگ برگ گذشته را ورق میزنم و هر چه میگردم از او اثری نیست و انگار قرار است سرنوشت به تلخی بگذرد و هیچکس نداند و از کیست و از ادامه مطلب
دانلود رمان در حسرت دیدار تو آواره ام به رسم هر سال با نزدیک شدن ماه محرم امیر و عباس با بچه ها مشغول آماده سازی مسجد محله شان برای عزاداری بودند………… نام رمان : رمان در حسرت ادامه مطلب
دانلود رمان کافه فریاد احساس های ما بایکدیگر فرق داشت آری از همان ابتدا این من بودم که ستایشش میکردم این من بودم که داشتنش را با بندبند وجودم احساس میکردم …… نام رمان : رمان کافه فریاد ادامه مطلب