رمان کابوس شب

نام رمان : رمان کابوس شب

نویسندگان : افسانه شهریار و آیما حمیدی.

طراحی و صفحه آرایی : سایت رمانکده

تعداد صفحات : 1340 صفحه

ژانر : رمان عاشقانه

تاریخ : 1396/02/18

قسمتی از رمان :

لبامو غنچه کردمو گفتم:مامی منو بیشتر دوس دالی اله؟ مامان جون خنده کنان گفت:عروسکایه من شما جفتتون نفسه منید اگه شما یکیتون نباشین میمیرم.بغلشو واسمون باز کرد ک با دو ب سمتش رفتیم.بیشتر تو بغلش رفتم .

بغلش پر بود از امنیت؛از ارامش؛گونه ی راستشو من و گونه ی چپشو ایما هم زمان بوسیدیم و رفتیم میزو چیدیم

غذا طبق معمول برنجش شفته شده بود ولی نه به غلظت برنجایی که قبلا ایما درست میکرد . ماشالله خواهرم داره پیش رفت میکنه.

بعد شام ظرفاروشستم و آیما میوه داشت میبرد کع گفتم: دیگه نیا خودم چای میارم . گفت:باشه اجی مرسی

…………………………………………………………..

…………………………………………………………..

دانلود رمان

قسمت دیگر از داستان

رمان کابوس شب

خاله:ازچی
_از رو به رو شدن
خاله:تو خیلی وقته کنار اومدی
_هنوز دوسش دارم…نمیتونم نداشته باشم…ساشا…کپیه سامیاره منو یاده اون میندازه…اروم بودنش وحتی راه رفتنش

خاله:بهتره بهش بگی وجود اتریسا و ساشا رو سرمو محکم اوردم بالا جوری که صدایه استخونامو شنیدم

_خاله تو دیگع چرا؟اون الان داره زندگیشو میکنه…اصلا فکر میکنی براش مهمه؟

خاله:ارام بچه هات سال بعد باید برن مدرسه..هنوز شناسنامه ندارن…مهدکودک واسه یزدان بود مدارکی ازت نخواست…بیمارستان برای دوسته مهدیع ازت مدارکی نخواست…مدرسه چی؟

بزرگ میشن…میرن دانشگاه هویتشونو میخوان سرمو گرفتم تو دستمو باناله گفتم:چیکارکنم خاله؟ چیکارکنم

خاله:به باباشون بگو..اون حق داره که بدونه مکث کردم

خاله:این یه فرصته میتونی بری بهش بگی…

_ساشا خوب شه…راجبعش تصمیم میگیرم یکم نگام کردو گفت:هرکاری کردی ما پیشتیم…

با قدرشناسی نگاش کردمو گفتم:شما همتون فرشته اید صدای جیغ اتریسا اومد

دویید تو اشپز خونه و از گردنم اویزون شد

اتریسا:مامانننننی سلام تمیز شدم؟

دانلود رمان کابوس شب       با فرمت پی دی اف

منبع : سایت رمانکده

دانلود رمان پرنسس قلعه

رمان پرنسس قلعه