رمان سکاندار عشق

رمان سکاندار عشق

دانلود رمان سکاندار عشق

 

داستان درباره دختر جوان مهمانداریه که در یک شرکت هواپیمایی مشغول به کاره و با ورود خلبان خشک و جدی و منضبط به کادر پرواز زندگی دختر دچار تحول شده و عشق رو به معنای واقعی خودش درک می کنه…

 

نام رمان : رمان سکاندار عشق

نویسنده : مریم حیدری

طراحی و صفحه آرایی : سایت رمانکده – zahra_nabilou80

تعداد صفحات : 500 صفحه

ژانر : رمان عاشقانه

تاریخ : ……….

دانلود رمان سکاندار عشق

 

قسمتی از رمان :

بعد از نیم ساعتی وارد فرودگاه شدیم و وارد اتاق بریفینگ شدیم . اتاقی که خلبان و مهمانداران و امنیت پرواز و
مهندسین پرواز حضور دارن تا در مورد وضعیت جوی و چالش های هوایی و مدت زمان پرواز و ….

اطلاعاتی رو در اختیار ما قرار بدن. کُروی پرواز )خدمه ی پرواز( ما از یک خلبان آقای اعتمادی ، کمک خلبان آقای سمیعی ، امنیت
پرواز آقایان صادقی و معصومی ، مهندس پرواز آقای تشکر، سرمهماندار آقای سعید نیکبخت و تعدادی مهماندار که
من و الهام جزوشون بودیم تشکیل می شد.

 

…………………………………………………………..

…………………………………………………………..

دانلود رمان

قسمت دیگر از داستان

دانلود رمان سکاندار عشق

نیکبخت با بهت به الهام نگاه کرد و من تو دلم از این حرف الهام خیلی خندم گرفت چون خودش مجرد بود و داشت
من رو نصیحت می کرد، من بلافاصله گفتم:
الهام این حرفا چیه که می زنی؟
نیکبخت در حالی که نگرانی تو چشماش موج می زد گفت:
مگه خبریه؟
نه خیلی زوده واسه من که بخوام از این فکرا بکنم حالا حالاها وقت دارم، تازه من بیست و پنج سالمه. الانم وقت
این حرفا نیست

و با نیشگونی که از الهام گرفتم و چشم غره ای که بهش رفتم به این بحث خاتمه دادم.
با گفتن این حرفم نیکبخت یه نفس عمیقی کشید و خیالش راحت شد و به سمت دیگه ای رفت.

مسافران کم کم وارد هواپیما شدن و ما به عنوان میزبان از اونها استقبال کردیم و هر کدوم رو به سمت صندلی مخصوصشون هدایت
کردیم. پس از خوش آمدگویی به مسافران در صندلی مخصوص خودم نشستم.

پرواز مون به سمت شیراز بود و بعد از توقف کوتاهی که در اون جا داشتیم به تهران بر می گشتیم.
من دو سالی می شد که مهماندار پروازهای داخلی و خارجی بودم و عاشق کارم، اما مادرم مخالف بود…!
به تهران که رسیدیم وارد اتاق مخصوص شدیم و برنامه کاریمون رو بهمون دادند تا برای روزهای آینده خودمون رو
آماده کنیم. من با دیدن ساعت پرواز با خوشحالی رو به الهام گفتم:

 

 

 

 

 

 

لینک دانلود به درخواست نویسنده حذف شد

 

 

 

منبع : سایت رمانکده

 

Be the first to comment

Leave a Reply

Your email address will not be published.


*