دانلود رمان روزای بارونی
رمانی مختلط از شخصیت های رمان های قرار نبود، جدال پر تمنا، توسکا
روزای بارونی … بازی سرنوشته … امتحان پس دادن بنده هاست … خدا عاشقا رو دوست داره و
گاهی تصمیم می گیره ببینه چند مرده حلاجن … وقتی قراره عاشقا ترفیع بگیرن باید از یه
امتحان سخت عبور کنن ….
نام رمان : رمان روزای بارونی
نویسنده :هما پور اصفهانی
تعداد صفحات : 380 صفحه
ژانر : عاشقانه
تاریخ :1392/07/03
قسمتی از رمان :
طرلان خنده اش گرفت … چون خوب می دونست منظور نیما چیه
…
–
بابا شــــــوت کن
!
صدای شکس
تـــن
چیزی اوم
د … ترسا نفسش رو با حرص فوت کرد و کتاب رو زد به هم
…
فایده
نداشت! باز تصمیم گرفت درس بخونه و بازی های این پدر و پسر شروع شد
…
صبح تا شب که آترین بهش اجازه نمی داد درس بخونه شبا هم که آترین رو دست آرتان می سپرد و تصمیم می گرفت یکی دو ساعت درس بخونه
اینقدر شلوغ می کردن که بازم نمی تونست … گلوله های پنبه رو از توی گوشش در آورد و با غیظ از جا بلند شد که بره یه گوشمالی درست و حسابی به آرتان و آترین بده
!
یک ماه دیگه
کلاساش شروع می شد و اگه یه دور کتاب دکتر عامری رو مرور نمی کرد محال بود بتونه دروسش رو
…………………………………………………………..
…………………………………………………………..
قسمت دیگر از داستان
رمان روزای بارونی
ویولت دست از شیطنت برداشت، ضبط رو روشن کرد و گفت:
–
می یای یه سر بریم پیش آراگل؟ دلم برای وروجکش
تـــنگ شده. آراد که خودش هم خیلی دلش
برای نوا
تـــنگ شده بود سری تکون داد و گفت:
–
آره موافقم، فقط یه زنگ بهش بزن
.
ویولت دست توی کیفش کرد و مشغول گشتـــن
شد، موبایلش رو کشید بیرون و شماره آراگل رو
گرفت. آراد هم روبروی یه اسباب بازی فروشی نگه داشت تا برای نوا کوچولو یه هدیه بخره. عادت
نداشت دست خالی به دیدنش بره ، نوا دنیای داییش بود
…
***
نیما نگاهی به ساعت مچیش انداخت و وارد شرکت شد، درست به موقع رسیده بود. منشی که پسر
جوونی بود با دیدنش از جا بلند شد و سلام کرد. نیما
تـــند جوابش رو داد و رفت سمت اتاق مانی، در رو
باز کرد و وارد شد. مانی هم با دیدن نیما
لــبخندی زد و خودکاری که باهاش مشغول نوشتـــن
لیست خریدهای جدیدشون بود رو روی میز انداخت و گفت……
دانلود رمان روزای بارونی با فرمت پی دی اف
منبع : سایت نود و هشتیا
Leave a Reply