رمان بغض بی پناه
عسل دختری لجباز و یک دنده است که بدون رضایت خانواده برای کار وارد درمانگاه زندان میشود و پرستار شخصی کهنه مرد مرموز و مبهم در زندان میشه …
نام رمان : رمان بغض بی پناه
نویسنده : خاطره کامروا
طراحی و صفحه آرایی : سایت رمانکده
تعداد صفحات : 2700 صفحه
ژانر : رمان عاشقانه
تاریخ : 1397/06/20
قسمتی از رمان :
کنار قاب پنجره اتاقم با ذهنی درگیر و آشفته حین اینکه نگاه گنگم رو به رفت و آمد های مکرر سربازان پلیس
دوخته ، ایستاده بودم .
نفس عمیقی کشیدم و لیوان خالی از چایی رو روی میز کنار دستم گذاشتم .
هنوز تو شوک اتفاق نحس دیروز بودم .
روز سختی که حجت با مرگ دست و پنجه نرم می کرد .
و هنوز هم خیال برگشت از دنیای خاموشی و بی خبری که درونش غرق شده رو نداشت.
با شنیدن صدای در از افکاری که بیهوده منو درون خودشون حل کرده بودن بیرون پریدم .
بعد از صاف کردن گلوم با صدای بلند گفتم »بفرمایید داخل «
در باز شد و خانم صالحی با چهره همیشه مهربونش وارد شد .
با لبخند سالم دادم و پشت میز نشستم .
خانم صالحی با خوشرویی گفت:
-عسل جان من عجله دارم باید برم ، اومدم بهت بگم بابات تو اتاقش منتظرته .
لبخندم محو شد .
تو سکوت سری به نشونه تایید تکون دادم .
خانم صالحی بعد از تکرار لبخندش با عجله اتاق رو ترک کرد………
…………………………………………………………..
…………………………………………………………..
قسمت دیگر از داستان
رمان بغض بی پناه
پدرم مردی جدی و مستبدیه ، کمتر وقتایی اتفاق می افته که نیمچه لبخندی روی لب بیاره .سالهاست که بین
زندانیان زندگی و تموم وقتش رو وقف کارش کرده.
بعضی مواقع بیش از حد عصبی و پرخاشگر میشه ، دلیلش اینه که یک موضوعی سخت اذیتش می کنه و راهی برای
حل مشکلش پیدا نکرده .
و من کامال مطمئنم که امروز از همون روزهاست که اخالق و رفتار بابا غیر قابل تحمله .
کمرم رو صاف کردم و بعد از مکث کوتاهی به خودم جرات دادم و با لحنی مظلومانه آروم گفتم :
-بابا حالتون خوبه ؟ مشکلی پیش اومده؟
اخم های بابا رفته رفته پر رنگ تر و در آخر غلیظ تر شد .
آب دهنم رو به سختی قورت دادم .
تپش قلبم شدت گرفت .
نگاه بی رنگ و سرد بابا روی من ثابت موند .
بعد از مکث طوالنی و زجر آور با صدای خش داری گفت:……..
دانلود رمان بغض بی پناه با فرمت پی دی اف
منبع : سایت رمانکده
Leave a Reply